روش مطالعه |
هدف مطالعه میکوش به هر ورق که خوانی تا معنی آن تمام دانی با همه گسترش و تنوع و جاذبههایی که در رسانههای گروهی و امکانات ارتباطی و اطلاع رسانی و فیلم و فرستنده و ماهواره و ... وجود دارد، باز هم « کتاب و مطالعه » جایگاه خود را دارد و کتابخوانی بخش عمدهای از اوقات بسیاری را به خود اختصاص داده است. از این رو توجه به نکاتی پیرامون روش مطالعه ضروری است.
|
روش مطالعه |
هدف مطالعه میکوش به هر ورق که خوانی تا معنی آن تمام دانی با همه گسترش و تنوع و جاذبههایی که در رسانههای گروهی و امکانات ارتباطی و اطلاع رسانی و فیلم و فرستنده و ماهواره و ... وجود دارد، باز هم « کتاب و مطالعه » جایگاه خود را دارد و کتابخوانی بخش عمدهای از اوقات بسیاری را به خود اختصاص داده است. از این رو توجه به نکاتی پیرامون روش مطالعه ضروری است. « مطالعه »، خوراک روح و فکر انسان است و « کتاب » سفرهای است که غذاهای گوناگون را در اختیار خوانندگان میگذارد. « نویسندگان » نیز به صورت تولید کننده یا عامل تهیه و توزیع و عرضه فرآوردههای فکری در این میان سهیماند. باید با کتاب دوست شد، انس گرفت، در سفر و حضر همراه داشت و خستگیهای روحی و عدم نشاط را با آن درمان کرد و مطالعه را گامی برای جلوگیری از هدر رفتن فرصتها دانست. هدف از مطالعه، فراگیری و به خاطر سپاری است؛ نه صرفاً گذراندن وقت و مشغول بودن. از این رو، نحوه برخورد با کتابها هم به تناسبِ عمق و محتوا و موضوعش فرق میکند. برخی از نویسندگان، کتابها را به سه نوع تقسیم کردهاند: 1. چشیدنی؛ 2. بلعیدنی؛ 3. هضم کردنی[1]. کتابهای چشیدنی را باید نگاهی اجمالی و گذرا کرد و در همین حد فهمید که چیست و درباره چیست. کتابهای بلعیدنی، نکات مفید دارد و باید خوانده شود. ولی چندان نیازی به تعقل و تأمل ندارد و به صرف خواندن سریع هم مقصود حاصل میشود؛ مانند کتابهای تاریخی، قصّه، رمان، فکاهیات، مجلات و روزنامهها. کتابهای هضم کردنی، نیاز به دقت و تأمل دارد تا مطالبش فهمیده و به خاطر سپرده شود؛ مانند کتابهای علمی و تحقیقی و فنی و آموزشی و ... . « نیچه » گفته است: هر کس بخواهد کتابهای مرا بفهمد، باید مانند « گاو » باشد. (یعنی حالت نشخوار و هضم مطالب، یادآوری خوانده شدهها و فکر روی آنها). انتخاب کتاب نسبت به کتاب و موضوع مورد مطالعه، باید حالت انتخابی داشت نه غافل گیری. گاهی موضوعاتی مطرح میشود که بحث روز است، یا هر روز کتابهای جدیدی به صحنه میآید. در اینکه باید کدام موضوع را و در هر موضوعی کدام کتاب را خواند. انسان باید حالت فکر قبلی و انتخاب داشته باشد؛ نه اینکه غافل گیرِ موضوعات و کتابها شود و همیشه حالت عکس العملی داشته باشد. همچنین نسبت به موضوعات و کتب، انسان باید اهم و مهم کند؛ یعنی درجه اولویتها و اهمیتها و ضرورتها را بسنجد و بر اساس آن، وقت خود را صرف مطالعه کند، وگرنه کتاب بسیار است و بدون این اولویت بندی، سرمایه وقت، بیهوده از دست خواهد رفت. این مراعات اولویت و ضرورت، هم در انتخابِ موضوعِ مورد مطالعه لازم است (چون موضوعات فراوانی است که همه خوب و مفید است) هم در انتخابِ کتابهای معتبر و غنی درباره هر یک از موضوعات. بدون این نکته، چه بسا عمر و فرصت در مطالعه آثار کم فایده و غیر معتبر سپری خواهد شد و وقتی هشیار میشویم که فرصتها گذشته و بسیاری از کتابهای سودمند و لازم، مطالعه نشده است. به تعبیر حضرت علی ـ علیه السلام ـ : هر کس به کار غیر مهم بپردازد، کار مهمتر را ضایع و تباه میسازد « مَنِ اشتَغَلَ بِغَیرِ المُهِمِّ ضَیَّعَ الأَهَمَّ »[2]. و این همان « مدیریت زمان » و استفاده بهینه از فرصتها در همه کارها از جمله کتابخوانی است. سؤال از اهل مطالعه و اطلاع در هر رشته، دسترسی ما را به « بهترینها » در هر موضوعی آسانتر میسازد. به تعبیر قرآن کریم: « اگر نمیدانید، از صاحبان ذکر و دانش بپرسید. »[3] کتابخانه، کمتر از داروخانه نیست. تأثیر مطالعه هم بیش از قرص و کپسول یا گیاهان دارویی است، پس در انتخاب آنچه میخوانیم، باید مراقب باشیم، تا سرمایه عمر، بیحساب خرج نشود. برنامه ریزی تا مطالعه انسان از روی برنامه و هدف مشخّصی نباشد، بازدهی لازم و مطلوب را نخواهد داشت. این برنامه ریزی عملی در موردِ (موضوع، کتاب، زمان و مکان) باید انجام گیرد. وقتها بر اساس اهمیت موضوع و کتاب، تنظیم شود، مطالعات اصلی و جنبی مشخّص باشد، کتابها از قبل شناسایی شده باشد، رعایت مکان مناسب برای مطالعه فراموش نشود، و در هر مقطع زمانی، به نتایج و بازدهی مطالعههای انجام شده دقت شود. آیا امروز میتوان سخن جاحظ را که گفته است: « هر نوشتهای به یک بار خواندن میارزد » درست دانست؟ « سیر مطالعاتی » نیز در همین راستا مورد توجه قرار میگیرد، نه اینکه هر چه را پیش آید مطالعه کند و در نهایت، دستاورد قابل اعتنایی در دست نداشته باشد! مطالعات پراکنده و بی نظم و بی برنامه، فاقد بهره لازم است و مطالعه موضوعی، مفیدتر از آن است. ایجاد انگیزه گاهی کسانی رغبت و علاقهای به مطالعه نشان نمیدهند. ابتدا باید سبب بی علاقگی را شناخت و آن را بر طرف ساخت. « احساس نیاز »، عامل مهمی در کشاندن افراد یا کشیده شدن خود به امر مطالعه است. به نحوی باید این احساس را در دل و ذهن زنده کرد. تا انسان ضرورت مطالعه و احتیاج خود را به آن درک نکند، در پی مطالعه جدی نخواهد رفت. گاهی میتوان با طرح چند سؤال از چنین کسان، به نحوی که در پاسخ دادن در بمانند، آنان را متوجه ساخت که اطلاعشان کم است و باید به نحوی جهل خویش را برطرف کنند. تماس با کسانی که اهل اطلاع و معلوماتاند، انسان را به ضعف آگاهی خویش مطّلع میکند و شوق مطالعه ایجاد میشود. استفاده از زمینهها و علاقههای موجود نیز، در ایجاد انگیزه در سطوح بالاتر مطالعه مفید است. مانند علاقه کودکان به قصّه و کتابهای داستان، که میتوان از این راه، شوق مطالعه را در آنان زنده نگه داشت و کتابهای دیگر را هم در اختیارشان قرار داد. مهم آن است که « جذب » و شیفته مطالعه شوند و از آن زده نگردند.[4] در این مورد، راهنمای مطالعه و مربی کودکان و اهل مطالعه، نقش مهمی میتواند داشته باشد. معرفی کتابهای متناسب با ذوق و علاقه، سن، معلومات، زمینههای روحی، امکانات تهیه کتاب و اموری از این قبیل، میتواند به این شوق، کمک کند و عدم مراعات این تناسب، گاهی موجب انزجار و زدگی افراد از کتاب، برای همیشه میشود. مفیدتر ساختن مطالعه برای اینکه مطالعه، به آن هدف مطلوب برساند، نکاتی را باید مراعات کرد که به مفیدتر ساختن مطالعه کمک کند و وقتی که صرف کتابخوانی میشود، بازده مطلوب داشته باشد؛ به نحوی که انسان، هم آنچه را میخواند خوب بفهمد، هم بتواند به خاطر بسپارد و هم قدرت بیان و بازگو کردن آنها را برای دیگران داشته باشد. این امور عبارت است از: ـ تمرکز حواس؛ ـ خلاصه نویسی؛ ـ تند خوانی؛ ـ یادداشت برداری؛ ـ طرح سؤال، فکر روی مطالب؛ ـ نکات جنبی مربوط به زمان و مکان و شرایط و اصول مطالعه. به طور اجمال، باید ارزش وقتی را که صرف مطالعه میشود دانست و بیشترین بهره را از مطالعه برد. نکات یاد شده و آنچه بعداً یاد خواهد شد، برخی به پیش از مطالعه مربوط میگردد، بعضی به هنگام مطالعه و بعضی هم به پس از مطالعه مربوط میشود. « کمّیت » یا « کیفیّت »؟ از نکاتی که در مطالعه باید مورد دقت قرار گیرد، « کیفیت مطالعه » است، نه فقط « کمیت ». خوب خواندن، خوب فهمیدن، خوب به خاطر سپردن، خوب به کار بستن، بیش از حجم و مقدار بسیار خواندن دارای اهمیت است، به خصوص که ما با چیزی به نام « کمبود وقت » مواجهیم؛ از این جهت باید بیشتر روی بازدهی مطالعات خویش و ارتقای کیفی آن فکر کنیم. چه خواندن، و چگونه خواندن، مهمتر از « چه مقدار » خواندن است. در بخشِ « برنامه ریزی » هم اشاره شد که بی جهت و بی هدف و بی برنامه نباید مطالعه کرد. تنظیم وقت برای کارهای مطالعاتی، از آن جهت مفید است که ما را بر « وقت » هم مسلط میسازد. کمبود وقت را با این کار، تا حدی میتوان جبران کرد. گفتهاند که: « توزیعُ الوقتِ توسیعُ الوقت » یعنی تقسیم وقت، آن را وسعت میبخشد. گرفتارترین و پرکارترین افراد هم، با برنامه ریزی برای مطالعه، به خواندن بسیاری از کتابها و گزارشها و مقالات و برای شرکت در بسیاری جلسات و مراسم و ... وقت پیدا میکنند و تحقیق و تألیف میکنند و از این راه، به کیفیت مطالعه خویش، غنا میبخشند. وقتهای خورده ریز و پراکندهای که در طول روز و هفته و سال، بیهوده صرف میشود، در صورت تنظیم وقت و برنامه ریزی، نتایج و دستاوردهای زیادی خواهد داشت. فرصت، پیش آمدنی نیست، پیش آوردنی است. « کسانی که کار امروز را به فردا میافکنند، کار فردا را هم به پس فردا خواهند انداخت ». تمرکز فکر از عوامل مهم مفیدتر ساختن مطالعه، « تمرکز فکر » در هنگام خواندن کتاب یا حضور در جلسه درس است. برای ایجاد این عنصر مهم، باید عواملی را که باعث عدم تمرکز فکر و حواس پرتی میشود شناسایی کرد و به رفع آنها پرداخت. البته در اشخاص مختلف، ممکن است این عوامل متفاوت باشد. در یک نگاه کلّی میتوان گفت: عوامل عدم تمرکز، بر دو قسم است: 1. درونی؛ 2. بیرونی. ـ « عوامل درونی » آنهاست که در داخل فکر و دل و حالات خود مطالعه کننده است؛ مانند غم و غصّه، فکر و تشویش و اضطراب و نگرانی، بی خبری از بستگان، کثرت مشاغل و کارهای به هم ریختهای که باید انجام دهد، عشقها و محبتهایی که دل را بی قرار میکند؛ به خصوص در سنین جوانی، و امثال اینها.
برای بر طرف کردن هر یک میتوان کار خاصّی انجام داد. برای رفع نگرانی یا بر طرف کردن غصّه یا سامان بخشیدن به کارهای محوله و ... باید کاری کرد که ذهن، از آن جهت مشغولیتی نداشته باشد؛ هر کس به فراخور مسأله مورد ابتلایش. اگر به هیچ وجه نتوانست بر آن عوامل غلبه کند، بهتر است مطالعه را قطع کند تا آمادگی فکری لازم پیدا شود و الاّ مطالعهای بی ثمر خواهد بود. ـ « عوامل بیرونی » آنهایی است که به محیط پیرامون و بیرون از خود انسان مربوط میشود؛ مانند سر و صدا، رفت و آمد، وجود صحنههای مشغول کننده، روشن بودن رادیو یا تلویزیون یا هر نوع صدای مزاحم، و حتّی گرسنگی و تشنگی هم میتواند از این عوامل به حساب آید. برای غلبه بر این عوامل، میتوان نکات زیر را رعایت کرد: ـ مطالعه در محیط آرام و بی مزاحمت ـ خاموش ساختن صداهای اطراف در صورت امکان ـ خواندن کتاب با صدای بلند، که انسان خودش بشنود ـ یادداشت برداری از مطالب ـ خلاصه نویسی ـ برخورد سؤالی با کتاب و مباحث آن ـ زنده نگه داشتن انگیزه و هدف مطالعه در طول کار ـ جدی گرفتن مطالعه و بها دادن به آن ـ علامت گذاری در حاشیه صفحه یا زیر قسمتهای مهمتر، و ... . البته اشخاص در این حالتها مختلفاند و هر کس چه بسا از راه خاصّی بتواند تمرکز هنگام مطالعه پیدا کند، که باید همان را به کار گیرد. راه مناسب برای کسی، ممکن است برای دیگری نامناسب باشد. گرچه اینگونه دقتها، هم خستگی آور است و هم جریان سرعت مطالعه را کاهش میدهد، ولی وقتی هدف، بها دادن به جنبه کیفی مسأله است نه کمی آن، بهتر است انسان دیرتر و کندتر پیش برود ولی بهتر و عمیقتر بخواند. یادداشت برداری و خلاصه نویسی را هم میتوان در حین خواندن انجام داد و هم میتوان علامت گذاشت تا بعداً آنها را نوشت. علامت گذاریها هم میتواند قراردادی باشد؛ مثلاً برای هر یک از بخشهای مفید و مهم، یا زیبا و جالب، یا مبهم و محتاج به پرسش، یا ضرورت مطالعه مجدد، یا آنجا که اشکال دارد و نقدی میطلبد و ... میتوان علامتهای خاصّی مانند *، ؟، =، قرار داد؛ به نحوی که برای خود شخص مفهوم معین داشته باشد و از حروف یا علایم رمزی به مقصود خودش منتقل شود. این علامت گذاری را میتوان در فهرست مطالب هم جلوی عناوین مورد نظر قرار داد، یا زیر سطرهای زیبا و جالب یا مبهم یا مورد اشکال، خط کشید. این علامت گذاریها در آینده هم هنگام مراجعه مجدد به کتاب، حالت راهنما و کلید برای خود انسان دارد و در یافتن مطالب مورد نظر کمک میکند. خوب است که علامت گذاری در کتاب، با مداد و به طور ظریف انجام شود تا کتاب، خراب نگردد. منظور از برخورد سؤالی با کتاب، این است که هنگام مطالعه، فرض کنید نویسنده در مقابل شماست و میخواهید با خود او پیرامون مسأله صحبت کنید و سؤالات ذهنی خویش را از او بپرسید. یا در موضوع خاص، پرسشهایی در ذهن دارید و هنگام مطالعه، میخواهید جواب آنها را از کتاب پیدا کنید. این حالت، هم تمرکز فکری میآورد و هم به فهم بهتر کمک میکند، و هم ذهن را پویاتر میسازد. بازگو کردن مطالب از نکات دیگری که به مفیدتر ساختن مطالعه کمک میکند، بازگو کردن مطالب مطالعه شده برای دیگران است. مطالب، حکایات و آموختههایی که انسان برای دیگران نقل میکند و نتیجه مطالعه را در جایی بازگو و مطرح میکند، هم بیشتر در یاد خود شخص میماند، هم بازگو کردن، ابهامهای آن را (اگر باشد) روشن میسازد، هم تمرینی برای خطابه و سخنوری است. پس باید مخاطبی یافت و مسائل را به او گفت، تا در یاد انسان بهتر بماند. مسأله « مباحثه » که در حوزههای علمیه در روش آموزش طلاّب مرسوم است. این امتیاز را دارد و در واقع، بازگو کردن مجدد درس برای هم مباحثه است، که هم بیشتر در حافظه میماند، هم در حین بحث، روشنتر میشود، هم قدرت تدریس پیدا میکند. انسان اگر مخاطبانی نیافت، میتواند مخاطبهای فرضی در نظر بگیرد و برای آنان حرف بزند، یا در تنهایی، برای خودش تکرار کند تا همان نتیجه را بگیرد. مطالعه فردی و گروهی برخی از کتابها به صورت فردی مطالعه میشود و چندان موردی برای کار جمعی نسبت به مطالعه ندارد؛ مانند کتاب داستان و شعر و ادبیات و ... (مگر برای نوعی مسابقه در درک مطلب یا تلخیص و امثال آن). ولی گاهی میتوان جهت مفیدتر ساختن مطالعه، به « مطالعه گروهی » پرداخت. این بیشتر در امور تحقیقی و پژوهشهایی است که در موضوع واحدی منابع بسیار است و کتابها بین افراد تقسیم میشود تا در جلسه مشترکی جمع بندی روی نوشتههای مختلف داشته باشند یا نظرهای مختلف را مطرح و بررسی کنند، یا « نظر جمعی » روی کتابی بدهند، یا آنکه عدهای مأمور مطالعه و پژوهش پیرامون یک مسأله اجتماعی یا فرهنگی شوند و کار جمعی آنان بررسی نوشتهها، نامهها، پروندهها. مصاحبهها و ... باشد. تشکیل « هستههای مطالعاتی » به خصوص در بین نوجوانان، میتواند عامل جذب آنان به کتاب و مطالعه باشد و هم روحیه کار جمعی و فعالیت مشترک را میان آنان افزایش دهد. به علاوه فایده مطالعه گروهی، پختهتر شدن دیدگاهها، برخورد آراء و افکار، فهم عمیقتر مطالب کتاب، و نوعی مشارکت و همکاری فکری است. اندیشههای مختلف در بررسی یک کتاب یا چند نوشته، دارای دیدگاههای مختلف است و برخورد اندیشهها سازنده است. چه بسا کسی نکتهای به ذهنش برسد که به فکر آن دیگری نمیرسید. آفات مطالعه آفاتی که برای مطالعه به نظر میرسد، برخی مربوط به پیش از مطالعه است، بعضی به حین مطالعه و بعضی به پس از مطالعه مربوط میگردد. به این آفات، در چند عنوان اشاره میشود: 1. نبودن علاقه و انگیزه برای مطالعه 2. زدگی و دل سردی از مطالعه در نتیجه: ـ خواندن کتاب نامناسب ـ مطالعه بدون تشویق ـ مطالعه گسسته از عمل و نتیجه خارجی 3. حیرت و سرگردانی این آفت، از عدم برنامه در مطالعه، هضم نکردن صحیح مطالب، رفع نشدن اشکالات، نتیجه نگرفتن از مطالعه، انبوهی کتابهای موجود درباره موضوعی خاصّ، یا عدم انتظام صحیح در معلومات حاصله از مطالعه ناشی میشود. 4. هرزگی یعنی سرزدن به هر کتابی و کتاب خانهای و گشودن آن و خواندن صفحاتی ولی به آخر نرساندن. این افت باعث میشود که انسان نتواند روی موضوع یا کتاب خاصی تأمل و توقف و اندیشه کند. سرکشی به هر کتاب و نخواندن کامل و بهره نبردن، میتواند از عواملی هم چون: « وسوسه »، « بی حوصلگی » یا « بی هدفی » سرچشمه بگیرد. 5. مرید دربست گاهی انسان چنان شیفته یک نویسنده و مجذوب یک کتاب میشود که مرید دربست میگردد و همه حرفهایش را به نحو مطلق میپذیرد. این حالت پذیرش دربست و مطلق سازی و مطلق اندیشی نسبت به افکار یک نفر یا محتویات آثاری خاصّ، ممکن است استقلال رأی و قدرت تشخیص و ارزیابی را از انسان بگیرد و انسان، « کپیه کتاب » شود. البته در این مورد استثنا هم هست و برخی افراد و کتابها « خوب محض » اند و قابل تأیید و قبول. 6. غرور علم، در دلهای نامهذّب، غرور و تکبر میآورد. کسی هم که اهل مطالعه باشد، ممکن است از این راه، به خودخواهی و غرور گرفتار شود و با مطالعه چند کتاب، فکر کند همه قلّهها را فتح کرده و همه دانشها را در خود ذخیره کرده است، و در نتیجه به دیگران بی توجه میشود و گاهی هم اهل ادعاهای بی اساس و دروغ میشود و معلومات خویش را به رخ دیگران میکشد. مطالعه نباید برای انسان، غرور عملی و شخصیت کاذب بیاورد. برای نجات از این آفات، خوب است انسان راهنمای مطالعه و مربی داشته باشد و از تجارب افراد آگاه و دلسوز استفاده کند و شرح حال بزرگانِ خود ساخته و وارسته را زیاد بخواند. از قول « مونتسکیو » نقل شده است: باید زیاد مطالعه کنیم تا بدانیم که هیچ نمیدانیم. نکات جنبی غیر از اصول و روشها و نکات یاد شده، نکتههای دیگری هم وجود دارد که جنبی است و در امر بهتر مطالعه کردن مفید است که به آنها اشاره میشود: 1. ایجاد حالت روحی و آمادگی معنوی؛ از راه وضو گرفتن، رو به قبله بودن، به قصد قربت و عبادت مطالعه کردن. 2. دقت در حالت جسمی که به صورت عادی باشد؛ یعنی فرد مطالعه کننده، در حال عجله و شتاب، تشویش خاطر، گرسنگی زیاد، سیری مفرط، خستگی و کوفتگی، بی حوصلگی نباشد، که اینها بازده مطالعه را کم میکند. 3. انتخاب زمان مناسب؛ در طول عمر، فرصتهای نوجوانی و جوانی بهترین فصل آموختن است. و در ایام معمولی، هنگام صبح و نشاط اول روز، مغز انسان آمادهتر است. حتی در اختصاص کتابها و موضوعات به اوقات مناسب آن باید دقت کرد. در نشاط صبحگاهی باید کتابهای عمیقتر که احتیاج به دقت و آمادگی ذهنی بیشتر دارد خواند، و کتابهای سطحی و ساده را به اوقات خستگی و آخر شب و ... گذاشت. باید تقسیم وقت را برای مطالعه، به نسبت اهمیت موضوع قرار دارد. 4. مکان مناسب؛ اگر مکان مطالعه، شلوغ و پر سر و صدا باشد، یا خیلی سرد یا گرم یا نامناسب باشد، انسان یا ناراحت میشود، یا دچار تشتّت فکر. 5. نور کافی؛ نور کم به چشم فشار میآورد، همچنین نور زیاد، که بر کاغذ سفید و براق بتاید و چشم را بزند. بهتر است که نور، غیر مستقیم به کتب بتابد. مطالعه در وقت غروب، که نور به حد کافی نیست، برای چشم مضر است. گفتهاند: « مَنْ اَحَبَّ کریمتَیْهِ فَلْیَحْذَرِ المطالعهَ عِنْدَ الغروب » یعنی: « هرکس دو گرانبهای خود (چشمهایش) را دوست دارد، از مطالعه هنگام غروب بپرهیزد.» 6. فاصله چشم و کتاب؛ در حد متوسط اگر سی سانتیمترباشد، کافی است؛ نه دورتر و نه نزدیکتر. 7. مطالعه بدون حرکت؛ کتاب خواندن در حال راه رفتن یا در اتومبیلی که لرزش دارد، یا به هر نحوی که به چشم فشار آورد و خسته کند، مضر است. 8. کیفیت نشستن؛ نحوه نشستن هنگام مطالعه مهم است. باید حالتِ کمر و ستون فقرات و تسلّط ما بر کتاب، عادی باشد تا انسان قوز در نیاورد و به بیماریهای دیگر مبتلا نشود. 9. پرهیز از پیش داوری؛ مطالعه بدون پیش داوری نسبت به مؤلف و کتاب، و بدون داشتن ذهنیت خاص، ما را در بهره وری از کتاب، کمک میکند. گاهی میتوان از کتابهایی هم که نویسندهاش مسأله دار است، با توجه به محتوایش استفاده کرد. کتاب. یا دوست خاموش نکات زیر را در مقایسه کتاب، با دوست خاموش، میتوان برای دانش آموزان و خردسالانی که با کتاب و کتابخانه سر و کار دارند تذکر داد، نکات، هم شیرین و هم آموزنده است، تا ضمن نگهداری خوب از کتاب بهره بیشتری ببرند: 1. دوست خاموش را ما باید به حرف آوریم، کتاب را هم باید خواند تا با ما حرف بزند. 2. آزردن دوست، بد است و موجب قطع دوستی است. پاره کردن کتاب هم چنین است و نیز کثیف کردن، خط خطی کردی، مداد و دفتر لای کتاب گذاشتن. 3. بی اعتنایی به دوست، ناپسند است. پرت کردن کتاب نیز نوعی بی اعتنایی است. 4. دوست اگر بی فایده باشد، از دوستی چه فایده؟ کتابی هم که تنها دکورِ خانه و زینتِ طاقچه باشد به آن دوست میماند. 5. کتاب گران، مثل دوست پرتوقع است، که افراد به سراغش کمتر میروند. 6. در دوست، مهم فکر و اخلاق اوست، نه لباس و ظاهرش، کتاب خوب هم بستگی به محتوا و مطلب آن دارد، نه جلد و نوع کاغذ. 7. انسان بی مطالعه، مانند فرد بدون دوست است. 8. کتابِ نیمه مطالعه، مانند دوست نیمه راه است. 9. انسانِ دوست از دست داده، مثل مطالعه بدون یادداشت است. 10. شناخت دوست از دشمن لازم است. تشخیص کتابهای خوب و بد و مفید و مضر نیز ضروری است. 11. دوستِ مفید، کوچک و بزرگ ندارد. کتاب آموزنده هم جیبی و وزیری و قطع کوچک و بزرگ ندارد. 12. انحصار دوست برای ما غلط است. انحصار کتاب هم چنین است. کتاب را برای مطالعه باید به دیگران امانت داد، نه آنکه احتکار کرد. جواد محدثی، روشها، ص 13. |
برای کمک به سایت روی بنر تبلیغاتی کلیک کنید